پسرعموها در تهران
بلاخره بعد از چند مدت پسرعموهام اومدن تهران خیلی ذوق داشتم. کلی با هم بازی کردیم، کنار هم خوابیدیم و تا صبح خندیدیم. فرداش من کلاس فوتبال داشتم پسرعموها هم همراه من اومدن از ساعت ۱۰.۵ صبح رفتیم پارک تا ۵.۵ عصر انقدر بازی کردیم که نگو فوتبال... بازی خیالی...آب بازی ناهار رو هم اونجا خوردیم که یهو فلکه های آب چمن ها باز شد وای وای خیس خالی شدیم. یاسین و محمد آب رو به هر طرف چرخوندن و کلی خیس شدیم. تازه رفتیم پاهامونو انداختیم تو آب و کلی خنک شدیم. شب هم خسته و کوفته رسیدیم خونه همگی دوش گرفتیم و بعدش مدام با ماساژور همدیگه رو ماساژ دادیم. کلی خوش گذشت .فقط حیف که زودتر رفتن. ...